محفل آریاییتان طلایی

ببین چگونه قناری زشوق می لرزد
نترس از شب یلدا ، بهار آمدنی است
 


محفل آریاییتان طلایی
دلهایتان دریایی
شادیهایتان یلدایی
مبارک باد یلدا شب اهورایی
همیشه شاد و سلامت

لینک زیر نیز هدیه ای است برای این شب  
  آشنایی با تاریخچه شب یلدا

تاریخچه شب یلدا

ریشه تاریخی شب یلدا

 

تصاویر کارت پستال های شب یلدا (9) www.taknaz.ir

 ریشه شناسی شب یلدا
همان گونه که همه می‌دانیم در باور ایرانیان باستان، این شب – که طولانی‌ترین شب سال است و در اصطلاح اخترشناسی «خوریستان زمستانی» (winter solstice) خوانده می‌شود – شب زایش ایزدمهر است و پس از این شب، دوباره روزها بلند می‌شوند تا در هموگان بهاری (vernal/spring equinox) یا اعتدال بهاری دوباره روز و شب با هم برابر شوند. من نام این جشن را در زبان پارسی کهن یا پارسی میانه (پهلوی) نمی‌دانم.

و نیز می‌دانیم که این باور از راه مهرپرستی در میان رومیان رایج شده بود و آنان مهر را «خورشید شکست‌ناپذیر» (در رومی: Solus Invictus در انگلیسی: Invincible Sun) می‌نامیدند. پس از کیش‌گردانی رومیان به دین مسیح و (به نوشته‌ی فرهنگ دهخدا، در سده‌ی چهارم میلادی)، شب زایش مهر را شب زایش عیسا خواندند حال آن که تاریخ دقیق زایش عیسا دانسته نیست و بر پایه‌ی گفته‌های انجیل، وقتی عیسا زاده شد چوپانان هنوز گله‌های خود را در دشت می‌چراندند و شاید هنوز تابستان بوده است.

مسیحیان چندین سده روز ۲۱ دسامبر را به عنوان روز زایش عیسای مسیح (Christmas) جشن می‌گرفتند تا این که پس از بازدیسی و اصلاح گاهشماری یولی (Julian) به گاهشماری گریگوری (Gregorian) در سده‌ی پانزدهم میلادی، روز زایش عیسا به ۲۵ دسامبر افتاد. البته این روز تنها در میان مسیحیان کاتولیک اروپای غربی پذیرفته شده بود وگرنه مسیحیان اَرتاکیش (orthodox) همچنان با گاهشماری یولی کار می‌کردند. امروزه در بیشتر دنیا همان ۲۵ دسامبر روز زایش مسیح دانسته می‌شود و جشن گرفته می‌شود. (البته ایرانیان ارمنی ۲۵ دسامبر را جشن نمی‌گیرند.)

در دوران پس از اسلام، ایرانیانی که مسلمان شده بودند هم چنان این شب را به عنوان شب چله جشن می‌گرفتند و نام آن را «یلدا» گذاشته بودند. باور رایج و پذیرفته آن است که این «یلدا» واژه‌ای از زبان سریانی (Syriac) است به همان معنای «میلاد» عربی و زایش پارسی و از راه ایرانیان مسیحی سریانی‌زبان به زبان پارسی نو یا دری وارد شده است اما تاریخ ورود واژه‌ی یلدا به زبان پارسی نو/دری روشن نیست. نخستین کاربرد یلدا در شعر پارسی را می‌توان در شعر عنصری، شاعر دربار محمود غزنوی و همروزگار فردوسی، دید:

چون حلقه رُبایند به نیزه، تو به نیزه ——— خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا

ایرانیان نیز این شب را شب زایش عیسا می‌دانستند و سنایی در قصیده‌ای چنین می‌گوید:

به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی‌جویی ——— که از یک چاکری عیسا چنان معروف شد یلدا

جالب آن که بر پایه‌ی این شعر، برخی به اشتباه پنداشته‌اند که یلدا نام یکی از همراهان و چاکران عیسا بوده است! حال آن که منظور سنایی تنها ارتباط یلدا با عیسا بوده است.

از سوی دیگر در کتابی خواندم که در میان مسیحیان سریانی‌زبان واژه‌ی یلدا گذشته از معنای اصلی و پایه‌ی «زایش»، معنای فلسفی و دینی مهم‌تری دارد و آن «باور به زاده شدن عیسا از خداوند» است و این که «عیسا پسر خدا است». (ن.ک. به صفحه‌ی ۱۲۲ در این کتاب)

در گفت‌وگو و نامه‌نگاری با دکتر محمد حیدری ملایری، اخترشناس برجسته‌ی ایرانی، درباره‌ی ریشه‌شناسی یلدا، نظر وی آن است که شاید این ریشه‌شناسی دقیق نباشد و تنها باوری پذیرفته شده باشد که این «یلدا»ی پارسی با آن «یلدا»ی سریانی یکی باشد. شاید این یلدا به معنای شب زایش مهر واژه‌ی پارسی (به ویژه اشکانی) باشد که به خاطر شباهت با آن یلدا یکسان پنداشته شده است. همان طور که ایشان در مقاله‌ای درباره‌ی ریشه‌شناسی «عشق» نشان داده است که این مفهوم و واژه ریشه‌ی ایرانی دارد و ریشه‌شناسی پذیرفته شده – که عشق واژه‌ای عربی است که از نام گیاه عَشَقه یا لبلاب می‌آید – پایه‌ی زبانی و تاریخی ندارد.

به نظر دکتر حیدری شاید «یلدا» واژه‌ای ایرانی باشد تشکیل شده از دو بخش «یل» و «دا». نخست به بخش دوم این واژه می‌پردازیم:‌ «دا» می‌تواند کوتاه شده‌ی «داد» باشد. یکی از معناهای «داد» در پارسی دری «زمان و دوران و عمر» است. برای نمونه در فرهنگ دهخدا این شعر از قطران تبریزی آمده است:

نوروز بر تو فرخ، و فیروز بامداد ———- از بخت داد یابی و از داد برخوری

هم چنین در زبان لری، «همدا» به معنای «همسن و همسال» به کار می‌رود. جالب آن که در لاتین (و از پی آن، در فرانسوی و انگلیسی) date به معنای تاریخ هم از ریشه‌ی دادن است. (برای آگاهی بیشتر به درآیه‌ی date در فرهنگ ریشه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک نگاه کنید که نشانی آن در نوار کناری آمده است.)

اما بخش نخست:‌ «یل» به معنای پهلوان و دلیر و جنگاور است و نمونه‌ی کاربرد آن در زبان پارسی فراوان است. این واژه در پارسی میانه هم دیده می‌شود اما پیش از آن هنوز ریشه‌اش روشن نیست. از سوی دیگر ایزد مهر خدای جنگاوران نیز بوده است.

بنابراین می‌توان پیشنهاد کرد که «یلدا» به معنای «زمان ایزد جنگاوران» یا همان شب زایش مهر باشد. البته باز تکرار می‌کنم که این تنها یک پیشنهاد و بررسی آغازین به دست دکتر حیدری ملایری  است.

برگرفته از:سایت ایران کوروش کبیر

شخصی این کلمات زیبا را نوشته است. باید آنها را خواند و معنای عمیق آنها را درک کرد.

آنها همچون ده فرمان هستند که باید در زندگی همواره مورد تبعیت قرار بگیرند.

 

1] Prayer is not a "spare wheel" that you pull out when in trouble,

but it is a "steering wheel" that directs the right path throughout.

دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی

بلکه فرمان است که راه به راه درست هدایت می کند.

 

2] Know why a Car's WINDSHIELD is so large & the Rear view Mirror is so small?

Because our PAST is not as important as our FUTURE. So, Look Ahead and Move on.

می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین آنقدر بزرگه ولی آینه عقب آنقدر کوچیکه؟

چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.

 

3] Friendship is like a BOOK. It takes few seconds to burn, but it takes years to write.

دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه.

 

4] All things in life are temporary. If going well, enjoy it, they will not last forever.

If going wrong, don't worry, they can't last long either.

تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت.

اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت.

 

5] Old Friends are Gold! New Friends are Diamond! If you get a Diamond, don't forget the Gold!

Because to hold a Diamond, you always need a Base of Gold!

دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن

چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری.

 

6] Often when we lose hope and think this is the end,

GOD smiles from above and says, "Relax, sweetheart, it's just a bend, not the end!

اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این آخر خطه،

خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم، این فقط یک پیچه نه پایان.

 

7] When GOD solves your problems, you have Faith in HIS abilities;

when GOD doesn't solve your problems HE has Faith in your abilities.

وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری.

وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره.

 

8] A blind person asked St. Anthony: "Can there be anything worse than losing eye sight?"

He replied: "Yes, losing your vision!"

شخص نابینایی از سنت آنتونی پرسید: ممکنه چیزی بدتر از از دست دادن بینایی باشه؟

او جواب داد: بله، از دست دادن بصیرت.

 

9] When you pray for others, God listens to you and blesses them,

and sometimes, when you are safe and happy, remember that someone has prayed for you.

وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و آنها را اجابت می کند

و بعضی وقتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است.

 

10] WORRYING does not take away tomorrow's Trouble, it takes away today's PEACE.

نگرانی مشکلات فردا را دور نمی کند بلکه تنها آرامش امروز را دور می کند.

زبان فارسی اول

الف: دستور: (8 نمره)

1-   نهاد، گزاره را در جمله ي زير تعيين كنيد.

مریم از گربه می ترسد.

2-شناسه را در فعل جمله هاي زير مشخص كنيد.

ما به ديدن دوستمان مي رويم.     نويسنده ي خوب واقعيات را دقيق مي بيند.

3-جملات را زير نمودار برده و نام هر يك از اجراي جمله را بنويسيد.

احمد از دوستش رنجيده بود

بابک به پدرش می بالد.

4-فعلهاي داده شده را با حفظ شخص به زمانهاي ماضي ساده و مضارع اخباری تبديل كنيد.

            مي نوشت                                گفتي

 

5-در جمله هاي زير از مصدرهاي داخل پرانتز فعل مناسب بسازيد.

مادر كودكش را (خوابيدن)

علي به سرعت خود را به مدرسه (رسيدن)

6-هسته  و وابسته ها را در اين گروههاي اسمي مشخص كنيد.

دو کتاب                                كوه هاي آتشفشان

7-نوع اسم هاي زير را از لحاظ ساخت (ساده، مركب، مشتق و مشتق مركب)  مشخص كنيد.

پفک                          باغبان                               مداد تراش                            كلاغ

8- اسم خاص را از عام مشخص كنيد.

سعدي                 مدرسه

 

5/0

 

 

5/0

 

 

1

 

 

 

 

1

 

 

 

 

 

5/0

 

 

 

1

 

1

 

5/0

 

ب) نگارش: 5 نمره

1 در نوشتن بايدبه اصل......................و.......................جملات توجه كنبم.

2-هدف از مقايسه كردن چست؟

 

3-اين نوشته چرا زبان ادبي دارد؟

تك تك بوته ي كوتاه ميغلان وسط يك بيابان دراز كشيده يك قصيده ي بلند است.

4-جمله هاي زير را نشانه گذاري كنيد.

عوامل مهم تربیت عبارت اند از خانواده مدرسه معلم و

 

5-يكي از راه هاي پروردن نوشته ……….است.

6-یکی زموارد زیر را به دلخواه توصيف ادبی کنید (دوسطر کافی).

آسمان غروب                                             شب برفی

 

1

1

1

 

1

 

25/0

 

75/0

زبان شناسي: (4 نمره)

1-چرا استفاده از زبان آسان است؟

 

2-كدام يك از گزينه هاي زير را مي تواند نمونه اي كوچك از نظام بزرگ زبان باشد.

الف) كلمه                ب) جمله              ج) حرف              د) نشانه

3-گونه را تعريف كنيد.

 

4-دو مورد از مهم ترين ويژگي هاي زبان را نام ببريد .

5-گويش یزدي و شيرازي مربوط به كدام دسته  از گويش ها ست.

الف) اجتماعي          ب) تاريخي              ج) گويش معيار           د) گويش جغرافيايي

به نظر شما ((آزادي)) را با چه چيزهايي مي توان مقايسه كرد؟(2مورد)

 

6-در عبارت زير چه چيزي توصيف شده است؟

هوا آتشين بود و زمين از شدت عطش ترك خورده بود.تا چشم كار مي كرد شن و ماسه هاي داغ و تفته بود كه هر از چند گاهي بادي ملايم شن هاي داغ را بر هوا بلند مي كرد

الف-دریا               ب-شب                 ج-کلاس                د-بیابان

 

 

7--متن زير را با رعايت اصول نگارشي از زبان گفتار به زبان نوشتار برگردانيد:

یک روز یه خارکن پیر از بیابون خار جمع می کرد.

                                            

 

 

1

 

 

25/0

 

5/0

5/0

25/0

 

5/0

 

5/0

 

 

5/0

 

املا و بياموزيم: (3 نمره)

1-غلط يا درست بودن گروه كلمات زير را از نظر املايي مشخص كنيد.

لاغر و نحيف-تيغ وصليح - سيلي وقفازدن- بزل وبخشش – دناعت وپستي-رسای شهیدان

 

2-با استفاده از نقش نماي اضافه(      ) دو جمله رابه يك جمله كاهش دهيد:

الف)کیف قهوهای است                                 ب)آن را خریدم

 

 

 

 

3-جمله هاي زير را ويرايش كنيد.

الف) من تلفناً با دوستم صحبت كردم                  ب) گاهاً به ديدار دوستم مي روم

4-كدام جمله درست است؟ چرا؟

الف) پس از آزمايشات مكرر نتيجه مشخص شد

ب) پس از آزمايش هاي مكرر نتيجه مشخص شد.

 

1

 

 

 

1

5/0

 

5/0

طراح: فرشته جوادی"آسودگی آدمی ، به گنج و دینار نیست که به خرد است و دانش"

 

 

نمونه سوال زبان فارسی تخصصی ترم اول

الف     دستور ( 8 نمره )

            1- در جملات زير چه نوع حذفي صورت گرفته است آن را مشخص كنيد.                                                   5/0

            الف) آنها با قطار مسافرت رفتند ما نيز رفتيم.           ب) عيدتان مبارك.

 

2- فعل مركب و پيشوندي را مشخص كنيد.                                                                                                           5/0

آمده ام (                        )                    برگشتم (                              )          ايمان آوردم(                         )

3- اين جمله چند جزئي است . اجزاي آن را مشخص كنيد( با رسم نمودار )                                                  5/0

  «كار يعني خلاقيت »

4- قيد صفت را مشخص كنيد .      « پيراهن كاملاً تميز»                                                                              25/0

5- نمودار پيكاني « ديوار خانه ي همسايه » را رسم كنيد.                                                                             5/0

6- بدل را مشخص كنيد.              فردوسي شاعر نامي ايران ، كتاب شاهنامه را سروده است .                           25/0

7- نقطه چين را كامل كنيد.         ضمير + بن مضارع                   صفت . . . . . . . . . . . . ..                            25/0

8- علت عدم مطابقت نهاد با شناسه را در جملات زير شرح دهيد.                                                                1

الف) حضرت پيامبر ( ص ) فرمودند.         ب) ليوان ها شكست .

9- نمودار درختي اين گروه اسمي را رسم كنيد و نام اجزا آن را ذكر كنيد.   « نثر فني طرفدار ندارد.»                           1

10- مميز و هسته را در اين گروهاسمي مشخص كنيد . « ده جفت كفش»                                                      5/0

11- از فعل ( فرستاد) يك جمله ي چهار جزئي با مفعول و متمم بسازيد.                                                        5/0

12- نوع واژه هاي زير را از نظر ساختمان ( ساده، مشتق، مركب، مشتق مركب) مشخص كنيد.                         1

دانشسرا (           )              شبان (                      )               آميزه(             )         بالابر(                 )

13- زمان و شخص افعال نوشته هاي زير را مشخص كنيد.                                                                           1

الف) سيل از كوه سرازير شده و خانه ها را خراب كرده است.

ب) ما قرن ها با همسايگان خود در صلح و صفا مي زيستيم .

14- شاخص را در يك جمله نشان دهيد.                                                                                                   25/0

ب        نگارش ( 5 نمره)

            1- براي نوشتن يك نمايش نامه خوب بايد چه مراحلي را طي كرد.( 4 مورد)                                                            1

            2- در نوشته هاي زير، انواع صور خيال را نشان دهيد.                                                                                              1

            الف) امان از هم نشين بد. آخر به آتش او خواهي سوخت.

            ب) همه چيز معلم انسان است. عبور ثانيه ها، بيداري شبانگاه ستارگان، خواب زمستاني درختان، بيداري

 بهارانه ي بذر ها.

3- قسمتي از فيلم كه زمان در آن تداوم دارد، . . . . . . . . . . . . . . . . . .  نام دارد.                                                       25/0

4- چه عوامل و عناصري سبب ارتقاي يك نثر معمولي تا حد نثر هنري مي شود.                                                        25/0

5- جمله ي اول را با آرايه ي اغراق و جمله ي دوم را با آرايه ي كنايه  بازنويسي كنيد.                                               1

الف) خيلي سريع رفت و برگشت.                    ب) تلاش تو بي فايده است.

6- براي موصوف هاي زير صفت هاي طنز آميز و جدي بنويسيد.                                                                  1

( خيابان ) = جدي : . . . . . . . . . . . . . . . ..                                    طنز: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ..

( امتحان) = جدي: . . . . . . . . . . . . . . . . . .                                   طنز: . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ..

7- كلمه زير را يك بار در معني واقعي و يك بار  در معني مجازي بكار ببريد.                                                           5/0

  ( كلّه)  = حقيقي: . . . . . . . . . . . . . . . . . .                                  مجازي: . . . . . . . . . . . . . . . . . . ..

ج         زبان شناسي ( 4 نمره )

            1- هر يك از كلمات كداميك از وضعيت هاي سه گانه لغت را دار ا مي باشند.                                                         1

            الف) شادي :                  ب) دبير                          ج) آزفنداك                د) سپر

            2- فعل « گرفت» ا در دو جمله به كار ببريد كه معناي مختلف داشته باشد.                                                     5/0

            3- . . . . . . . . . . . . . . . . . . .. كوچكترين واحد زبان است.                                                                                    25/0

            4- چرا توليد واحد هاي زبان زير غير ممكن است.؟                                                                                                75/0

            الف) زبان كتاب ادبيات               ب) داكْكْ         ج) ابر آسمان را رسانيد

            5- واژه ي « كاشت » بر اساس كدام الگوي واجي ساخته شده است آن را بنويسيد.                                         5/0

            6- يك گروه اسمي مناسب بر اساس الگوي مقابل بسازيد.    اسم + نقش نماي اضافه ِ   + اسم                                  5/0

            7- چرا گروه اسمي « همه ي بلند ايران هاي كوه » صحيح نيست ؟ تركيب صحيح آن را بنويسيد.                                 5/0

د          املا و بياموزيم ( 3 نمره )

            1- در كدام كلمات « ان » نشانه جمع نيست؟                                                                                             5/0

            الف)پائيزان                                ب) كوهان                                             ج) مردان

            2- صامت ميانجي  در كلمات « بانوان » و « يكان»  را مشخص كنيد.                                                             5/0

            3- كدام يك از اين كلمات دو تلفظي نيست. الف) توانا                  ب) آسمان                                             25/0

            4- دو كلمه بنويسيد كه دو تلفظ دارند و تلفظ رايج را مشخص كنيد.                                                                        5/0

            5- جمله زير را ويرايش كنيد ( علت تغيير را ذكر كنيد)                                                                              1

            هر يك از قضّات ، پرونده ي علي حدّه اي را در جلسه ي عادي خود بررّسي كردند.

            6- املای كدام گزينه صحيح است.                                                                                                                      25/0

            الف) برحه و زمان           ب) براعت استحلال     ج) موزه ي ميكائيلي           د)  توع و رقبت

                                                                        موفق و پيروز باشيد                                

 

 

رباعي و دو بيتي ديروز

 

« رباعي از خيام »

1- هر سبزه  كه در كنار  جويباري  روييده است  انگار  كه از لب  زيبارويي  روييده  است .

2- مواظب  باش كه  از روي  خواري  وحقارت ، يا  بر سر  سبزه  نگذاري  چرا كه  آن سبزه  از خاك  پيكر زيبا  رويي  روييده است.

» رباعي  از مولانا »

1- الهي ،  دل انسان  بي وفا  و بي عشق  هميشه   پر از غم  و ماتم باشد .   آن كس  كه مهر  و وفا ندارد الهي  نابود شود .

2- اي دل ، ديدي كه هيچ  كس  جز غم  از من يادي نكرد ،  پس  هزار آفرين   بر غم باد  كه اين   گونه  وفادار است .  

 

« دو بيتي  از بابا طاهر »

1- كاري نكن كه در زندگي  دچار مشكل  شوي  ودنيا با  اين وسعت  و بزرگي  براي  تو تنگ  و غير قابل  تحمل شود .

2-  كاري نكن  كه در روز قيامت  وقتي  نامه ي  اعمالت  را مي خوانند  تو از  خواندن  آن ،  شرمسار  و سرافكنده  شوي

 

رباعي و دوبيتي امروز

 

« مرغ نغمه خوان»

1- هنگام سحر بلبلي بر روي  شاخه ي  درختي  در بوستان  چه زيبا  مي گفت ...

2- هر چه در  دل پنهان  كرده اي  با سردادن  سرودي ، ناله  اي ، آهي يا فرياد و فغاني  بر زبان  بياور و آشكار  كن

« گم كرده ي ديرين »

1-  اي دل ، بيا  از اين  دنياي خاكي و زندگي  مادي رها  شويم  و راه عالم  ملكوت  را در پيش  گيريم .

2- اي دل ،  بيا نشان  معشوق  ازلي خود 0 خداوند ) رااز شهيدان  بپرسيم .

« نشان  سرافرازي »

1- شاعر  خطاب  به  شهيد  مي گويد:  هيچ  كس همچون  تو راه  جانبازي  وايثار  را در پيش  نگرفت  و با زخم  روي  سينه اش  مدال  افتخار  و سربلندي  كسب  نكرده است .

2- اي دلاور ! پيش از اين ، هيچ كس اين گونه عجيب  و شگفت انگيز ، مرگ را  به شگفت انگيز ، مرگ را به  تمسخر  نگرفته  است .

 

آشنایی باشیوه ی تست زدن درکنکورویژه ی دانش آموزان علوم انسانی

آشنایی با چند نکته ی مهم درمورد شیوه ی تست زدن سؤالات کنکور

                                                          ویژه ی دانش آموزان علوم انسانی

 1-درطراحی سؤالات کنکوراصول کلی طراحی تست رعایت می شود.بنابراین برای پاسخگویی به سؤالات دنبال روشهای غیرعادی نباشید.

        باوجودآن که بعضی ازافرادومؤسسات ادّعادارندکه روشهایی را ابداع کرده اندتاکنکوریهاحتی بدون حل مسأله یاتوجه به صورت مسأله و براساس قوانین احتمالات بتوانندتست ها رادرست علامت بزنند،عملاًچنین چیزی امکان پذیرنبوده وادّعاهایی ازاین قبیل نوعی  فرصت طلبی محسوب می شود.   طراحی سؤالات تست ازیک سری اصول کلی و مشخص تبعیت می کندکه فقط طراحان تست ها باآن آشنا هستند.

2- خودرابرای مواجهه باهرنوع سؤالی درسرجلسه ی کنکورآماده سازید.

      متاسفانه بسیاردیده شده دانش آموزانی که با آمادگی خوب درسی درجلسه ی کنکورحاضرشده اندبه محض مواجهه باچندسؤال سخت پی درپی سررشته ی کارراگم کرده وحتی بقیّه راهم نتوانسته اندخوب جواب بدهند.این آمادگی ذهنی رادرخودایجادکنیدکه ممکن است باهراحتمالی روبه رو شوید.امکان دارددرشرایطی که خوب پیش می رویدبه ناگاه به یک،دو،سه ویاچندسؤال سخت برخوردکنید،امکان داردسؤالات یک درس باتست های مشکل شروع شود،و هرنوع امکان دیگری نیز وجوددارد.درهرحال،شماآمادگی لازم رادرخودایجادکنید.

3- سؤالات هردرس رادرسه مرحله ی تست های باجواب مشخص،یک ستاره ای و دوستاره ای پاسخ دهید.

        بیشترمدرسین کنکورتوصیه می کنندوقتی باسؤالات یک درس روبه رومی شویدبدین شیوه عمل کنید:یک به یک سؤالات رابخوانید.به طورمتوسط خواندن متن هرسؤال حدود 15تا20ثانیه طول می کشد اگرجواب سؤال وگزینه ی درست را می دانیدبلافاصله درپرسشنامه(ونه پاسخنامه)علامت بزنید وسرسؤال بعدی بروید.به سؤالاتی می رسیدکه جواب آنهارانمی دانید.دراینجا دو حالت پیش می آید.جواب رانمی دانیدولی می دانیدکه می توانیدبه نتیجه برسید.درکنارسؤال یک ستاره بزنید.درموردبعضی ازسؤالات هم جواب رااصلاًنمی دانیدوحدس می زنیدکه ارزش وقت گذاری ندارد.درکنار این نوع سؤالات دوستاره بزنید.به همین ترتیب تاپایان سؤالات آن درس پیش بروید.

4- بایداین فنّ جسورانه رابیاموزیدکه ازسربعضی تست ها بگذرید.

 5- درتست هایی که درموردگزینه ی صحیح شک داریدتنها زمانی ریسک کنیدکه اطمینان داشته باشیدحداقل دوگزینه غلط  است.

      این سؤال هم برای دانش آموزان پیش می آیدکه اگردرموردگزینه هاشک کردند)باتوجه به نمرات منفی تست ها(آیاعلامت بزنند؟در موردهرچهار گزینه مشکل داریدتوصیه می شودازخیرآن سؤال بگذرید.اگربین سه گزینه شک داشتیدبازهم توصیه قبلی را به کارببندید.امازمانی که می دانیدحداقل دوگزینه غلط است حتمایکی ازگزینه هاراعلامت بزنید.

 6- قبل ازهرگونه اقدام به پاسخ گویی تست،تمام اجزای آن رابادقّت بخوانیدو سعی کنیدگزینه صحیح راحدس بزنید.

7- درجلسه ی کنکوردقت کنیددرفضایی قرارنگیریدکه باکوچک ترین سرنخ ها  فریب بخورید.

          به محض خواندن صورت مسأله،سراغ راحت ترین وساده ترین گزینه نروید.متوجه گزینه های انحرافی باشید. اگر شما«مفهومی» خوانده    باشیداحتمال انحراف شماکاهش خواهدیافت.بااین همه بازهم ممکن است به خاطرعدم تمرکز،عجله و...فریب بخوریدو ناخودآگاه به محض دیدن کوچک ترین سرنخی ازپاسخ، آن راعلامت بزنید.پس بسیاربسیارمهم است که ازیک طرف تمرکزودقت راتمرین کنیدوازطرف دیگربا روشهای کنترل اضطراب آشناباشید تابتوانیدحالت تعادلی خودراحفظ نمایید.

8- درتقسیم زمان برای پاسخگویی به تست ها،توجه داشته باشیدکه زمان برای حل هرتست متفاوت است.

      این درست است که بایددرجلسه ی کنکورتقسیم زمان داشته باشیدامابدان معنانیست که برای همه ی تستها زمانی یکسان درنظر گرفت.این نکته بسیارظریف و حساس است.اگربرای تستی سه دقیقه وقت صرف کردیدحتماتستی هم وجودخواهدداشت که درظرف20 ثانیه پاسخ آن رابیابید.بنابراین درموردتقسیم زمان وسواس به خرج ندهید.شمابرای هردرس زمانی رادر اختیار دارید،بازاگرپذیرفته باشید که ازسربعضی تست ها بگذریداحتمالاً زمان برای بقیّه ی سؤالات کافی خواهد بود.دربعضی موارد امکان استفاده از زمان های دروس دیگرهم به وجودمی آید.

9- اگرزمانی برای مرورتست هاباقی ماند،پاسخ راتنها زمانی تغییردهیدکه به غلط بودن آن اطمینان حاصل نمایید.

10- برای افزایش سرعت عمل درتست زنی چهارعوامل مؤثرند:تمرین و رکوردگیری تست زنی،شادابی وسرحال بودن،تمرکزوآرامش    ومطالعه ی مفهومی.

          سرعت عمل درتست زنی به عوامل متعددی بستگی دارد.به این که چه قدرمفهومی خوانده باشیدوحفظی کارنکرده باشید؟چه قدرسرحال و با حوصله باشید؟چه تیپ شخصیتی داشته باشید؟(فردی آرام هستیدیامضطرب(چقدرتست زنی راتمرین کرده باشید؟به هر حال،سرعت عمل درتست زنی موضوعی مستقل ازسایررفتارهانیست.فردی که کلاً کُنداست،فردی است که زودمضطرب می شودویاکسی که تقسیم زمان مناسبی ندارد،احتمالاًدرکلیه فعالیت هایی که نیازمندسرعت عمل وتوانایی مشاهده است مشکل خواهدداشت.

11- محاسبات ریاضی رابادقت وتمرکزانجام دهید.درتستهای ریاضی،یک روش کارمشخص داشته باشیدتادچارسردرگمی نشوید.

12- درتستهای زبان انگلیسی،زمان راهماهنگ بازمان دروس عمومی دیگردرنظربگیرید.

       تستهای درس زبان معمولاً آخرین سری ازسؤالات دردفترچه ی عمومی می باشند 50 یا 60 درصدازدانش آموزانی که نتوانسته اند تست های زبان رابزننداستدلالشان این است که زمان کم آورده اند.چرا؟دلیل این امراختصاص زمان بیشتربه تستهای دروس ماقبل است. توقف زیاددرتست های قبلی که ممکن است غلط هم ازآب درمی آیندموجب ضررجدّی درتست های زبان می شود،درحالی که،اگردقت مناسب برای آن صرف گردد.تست های صحیح بیشتری راعلامت خواهیدزد.بنابراین بسیارمهم است که مجموعه سؤالات دفترچه عمومی را با هم ببینید.

13- درتست های درس« معارف» امکان سرعت عمل،بیشتراست.

          باعنایت به فرّاربودن مفاهیم بخصوص اسامی،مباحث سنت های الهی،فلسفه،تاریخ واحکام،لازم است درس معارف دریک فرصت کوتاه مرورشود.  روایات مخصوصا آیات بایدبادقت خوانده شودچراکه قابلیّت طراحی تست درموردآنهازیاداست .بایدبدانید هرآیه درچه زمینه ای است و اشاره به کدام مطلب دارد.یک دانش آموزمسلط می تواندتست های معارف رادرزمان 8تا 10دقیقه ای پاسخ داده ودرزمان صرفه جویی کند.

14- تست های درس« ادبیّات» راجدی بگیریدو به حفظیّات تکیه نکنید.

       علیرغم آن که درس ادبیّات ارتباط با زبان مادری دانش آموزان داردامّاموردسهل انگاری بیشتری قرارمی گیرد.ازکنکور 81 که سؤالات به نسبت سخت ترشده است توقع می روددانش آموزان این درس راجدّی تر بگیرندهم چنین کتاب« زبان فارسی سوم» لازم است دانش آموزان ضعف های خود رادرآن جبران نمایند.تسلط برکلیّه مطالب ادبیّات برای کسب نتیجه مطلوب ضرورت دارد.درقرابت های معنایی توصیه می شودابتدا خودِعبارت یا بیت رامطالعه نموده وسپس درذهن خودتان معنی کنید .بعدمعنی رادرذهن ساده نماییدتا حدّی که چکیده ودرون مایه اصلی موضوع کشف شود.سؤالات اولین دفترچه عمومی،تست های ادبیّات هستندولذاتقسیم زمان مناسب دراین درس مهم است.

*تست های درس «ادبیات اختصاصی علوم انسانی» در سالهای اخیر، هرچه بیشتر به سمت مفهومی شدن پیش می روند، از حالت حفظی سابق خارج می شوند. برای مثال در کنکور 87 ، 5 سؤال درس ادبیات اختصاصی در مورد قرابت معنایی بود و در سال 88 ، 7 سؤال بدین گونه طرح شد و به نظر می رسد طراحان کنکورهرساله نیز این روند را ادامه دهند.
     به این ترتیب، حفظ کردن آرایه ها و واژگان کتاب به تنهایی برای کسب یک نتیجه مطلوب کافی نیستند  بلکه هر دانش آموز باید ابیات و عبارات کتاب را حلّاجی کند و مفهوم و مقصود اصلی آن را دریابد. شاید به همین دلیل باشد که برخی از اساتید و متخصصان درس ادبیات اختصاصی می گویند که داوطلبان باید به نوعی «اجتهاد ادبی» دست یابند.یعنی باید بین آنچه که خوانده اند و آنچه که احتمالاً تاکنون نخوانده اند، رابطه مفهومی برقرار کنند. به دست آوردن این توانایی جز با تمرین و تکرار  و کمک گرفتن از دبیران محترم این درس ممکن نیست.
      نکته بعدی که دانستن آن در این درس می تواند مؤثّرباشدآن است که، بخش های تاریخ ادبیات جهان، کتاب های تارخ ادبیات ایران و جهان 1و2 نسبت به حجم اندکی که دارند، سؤالات قابل توجهی را به خود اختصاص می دهند؛ ولی اکثر دانش آموزان از مطالعه این بخش غافل می شوند. اما می توانند با صرف زمانی اندک، به راحتی به 4 تا 5 پرسشی که ا ز این بخش مطرح می شود، پاسخ گویند.

برای مطالعه‌ د‌رس اد‌بیات اختصاصی، ذکر موارد‌ زیر بسیار ضروری است

اد‌بیات اختصاصی د‌ر آزمون سراسری د‌ر قالب 30 تست به تفکیک از کتاب‌های: 
- آرایه‌های اد‌بی -  عروض و قافیه  - متون نظم و نثر - تاریخ اد‌بیات (1) و (2) و مبحث د‌ستور تاریخی از زبان فارسی (3) طرح می‌شود‌.
کتاب آرایه‌های اد‌بی از آن جهت حائز اهمیت است که د‌انش‌آموزان د‌ر اد‌بیات عمومی نیز باید‌ به سه سؤال آرایه پاسخ د‌هند‌. این د‌رس مانند‌ د‌ستور زبان فارسی و عروض و قافیه، حفظ‌کرد‌نی نیست. بلکه ابتد‌ا باید‌ این کتاب و مطالب مهم آن‌ را یاد‌ گرفت. سپس خود‌‌آزمایی و تست‌های مربوط به این کتاب را به شکل کاربرد‌ی تجزیه و تحلیل کرد‌. بر اساس اطلاعات و نمونه‌ی سؤالات آزمون‌‌های سراسری، بیش‌تر تست‌های آزمون سراسری از نمونه‌ ابیات آغاز د‌رس‌ها که به رنگ قرمز د‌ر کتاب مشخص شد‌ه، طرح می‌شود‌. بنابر‌این به ابیات و توضیحات آن‌‌ها د‌قت کافی شود‌.
کتاب عروض و قافیه شامل سه بخش است: قافیه / عروض/ نقد‌ اد‌بی .
          بخش اول و د‌وم این کتاب به مانند‌ کتاب آرایه‌های اد‌بی باید‌ به شکل کاربرد‌ی و د‌ر کلاس‌ د‌رس همراه با معلم فرا‌گرفته شود‌. این د‌و بخش از کتاب، به‌رغم کسانی‌که معتقد‌ند‌ اوزان عروضی باید‌ حفظ شوند‌، حفظ‌کرد‌نی نیست، بلکه با آموزش اوزان عروضی و زحافات آن‌ها، نحوه‌ی تست‌زد‌ن نیز به د‌انش‌آموزان آموخته شود‌.
      اما بخش سوم یعنی نقد‌ اد‌بی را می‌توان با فیش‌برد‌اری و خلاصه‌نویسی مطالب مهم، حفظ کرد‌ و به‌خاطر سپرد‌. همچنین نمونه‌ی نثر و شعری که د‌ر این بخش از آثار اد‌بی آمد‌ه است، همراه با پاورقی کتاب مطالعه شود‌.
      کتاب متون نظم و نثر و نیز پیش‌د‌انشگاهی بهتر است به شکل موضوعی مطالعه شود‌. به‌طور مثال: ابتد‌ا بخش د‌ر‌آمد‌‌ها و تاریخ‌‌اد‌بیات بالای د‌رس‌ها از آغاز تا پایان کتاب مطالعه شود‌ و سپس تست‌های مربوط به این مباحث بررسی  و مرور شود‌. همچنین اگر از این مطالب چکید‌ه و خلاصه‌‌ی مطالب مهم یاد‌اشت‌برد‌اری شود‌، د‌ر مرور این مطالب مثمر‌ثمر خواهد‌ بود‌.بعد‌ از این بخش، می‌توان معنی واژگان را مطالعه کرد‌ (از آغاز تا پایان) سپس توضیحات شعر و نثر کتاب و ....
       برای مطالعه‌ی تاریخ‌اد‌بیات (1) و (2) ایران و جهان، ابتد‌ا باید‌ شاعران و نویسند‌گان را بر‌اساس قرن و یا سبک شعری تقسیم‌بند‌ی کرد‌. پس آثار و ویژگی‌های شخصیتی و نویسند‌گی و شاعری آن‌ها را به شکل نمود‌ار شاخه‌ای نوشت. حتی می‌توانید‌ با برد‌اشتن حروف اول آثار آن‌ها، کلمه‌ای با مسمّا ساخت و فقط آن کلمه را حفظ کرد‌.

15-  درتست های عربی،برای کسب مهارت بیشتر،هیچ فنّی به اندازه ی آمادگی های قبلی نقش ندارد.

        دررابطه باترجمه به فعل وزمان فعل توجه شودودرمواردمشابه کلمات ساده ای مانندضمایریامفردوجمع بودن کلمات مدنظرقرارگیرد.دردرک مطلب،دقت درمفهوم کلی مطالب مهم است.یادتان باشدکه سؤالات مطرح شده خارج ازمفاهیم درک مطلب نخواهدبود.سؤالهای تجزیه و ترکیب از بخش درک مطلب،ازانتهاپاسخ داده شوندیعنی ابتدابه ترتیب توجه شودوبعدمواردتجزیه.شناخت نقش مثل تمیز،حال ،جامدومشتق بودن کلمه دقّت گردد.دررابطه باتمیزعددوحرکت گذاری جملات داده شده به اسمهای غیرمنصرف دقت بیشتری شود.

 

*** د‌ر کنار زحمات و فعّالیّت‌های جدّ‌ی خود‌ از لطف و عنایت خد‌اوند‌ غافل و نا‌امید‌ نباشید‌.

http://adabefarsi2.blogfa.com

قابل توجه کنکوری های عزیز قرابت معنایی در ادبیات چهار سال دبیرستان

نمونه سؤالات قرابت معنایی در ادبیات چهارساله دبیرستان

هر حركت و جنبشي در اصل از جانب خداوند است:

- ز يزدان دان، نه از اركان، كه كوته ديدگي باشد              كه خطّي كز خرد خيزد، تو آن را از بنان بيني

- ما به دريا حكم طوفان مي دهیم           ما به سيل و موج فـــرمان مي دهيم

- رودها از خود نه طغيان مي كنند          آن چه مي گوييم ما، آن مي كننــد

- نقش هستي نقشي از ايوان ماست    خاك و باد و آب، سرگردان ماست

- سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت     زآتش ماسوخت،هرشمعي كه سوخت

- ما چو چنگيم و تو زخمه مي زنـــي    زاري از مـا نـي تـــو زاري مي كنـي

- ما چـو ناييم و نوا در ما ز توست   ما چو كوهيم و صدا در ما ز توست

- ما چو شطرنجيم اندر برد ومات   برد ومات ما ز تست اي خوش صفات

- روي كسي سرخ نشد بي مدد لعل لبت   بي تو اگر سـرخ بود از اثر غازه شود

- آتش عشق است کاندر نی فتاد        جوشش عشق است کاندر می فتاد

l پنهان كردن اسرار عشق حق در دل، نهان داشتن راز (رازداري)

- چون كه اسرارت نهان در دل شود        آن مرادت زودتر حاصــل شود

- گفت پيغمبــر هر آن كو سر نهفت        زود گردد با مراد خويش جفت

- دانـــه چون انـدر زمين پنهـان شود    ســرّ آن سرسبــزي بستان شود

- زرّ و نقـــره گر نبــودندي نهــــان    پـرورش كي يافتندي زير كان

- رازنهان دار وخمش ورخمشي تلخ بود              آن چه جگرسوزه بود باز جگرسازه شود                                               

- هر كه را اســرار حــق آموختنـــد     مهــر كردند و دهـانش دوختند

- درون دلــت شهــــربنــد است راز   نگــر تا نبينـد درِ شهـــر بــاز

- عشـق با ســر بريــده گويد راز            زان كه داند كه سر بود غمّاز

l عشق مايه ي كمال است:

- آتش عشـق است كانـدر مي فتاد               جوشش عشـق است كاندر ني فتاد

- چون شبنم اوفتاده بدم پيش آفتاب            مهرم به جان رسيدوبه عيّوق بر شدم                                             

- گويندروي سرخ تو سعدي كه زرد         كرد اكسيــرعشق برمسـم افتاد و زر شدم

l فقط ماجراي درد عشق را عاشق دل سوخته مي داند:

- سينه خواهم شرحه شرحه از فراق         تا بگويم شـــرح درد اشتيــاق

- در نيــابد حــال پختـــه هيچ خام         پس سخن كوتاه بايد والسّلام

- چندت كنم حكايت،شرح اين قدركفايت         باقي نمي توان گفت الّا به غمگساران                                         

l ابيات ذيل به خاصيّت دوگانه ي ني اشاره دارد:

- همچو ني زهري و ترياقي كه ديد    همچو ني دمساز و مشتاقي كه ديد

- ني حـديث راه پر خــون مي كند   قصه هــاي عشق مجنــون مي كند

- من به هر جمعيـــتي نالان شــدم     جفت بدحالان و خوش حالان شدم

l حواس ظاهري از ادراك حقاق عاجز است:

- سـرّ من از ناله ي من دور نيست                       ليك چشم وگوش را آن نور نيست

- تن زجان وجـان زتن مستـور نيست                      ليك کس راديدجان دستور نيست

- توكي داني كه ليلي چون نكويي است              كزو چشمت همين برزلف و رويي است                                        

- اگر در ديده ي مجنـون نشيني             به غير از خـوبي ليـلي نبيــني

l مصراع اوّل بيتِ:

«سرّ من از ناله ي من دور نيست               ليك چشم و گوش را آن نور نيست»

با بيتِ :رنگين سخنان در سخن خويش نهان اند              از نكهت خود نيست به هر حال جدا گل

l راه عشق پر درد و رنج است، عاشقان بايد آن را تحمّل كنند:

- عشق را خواهي كه تا پايان بری             بس كه بپسنـديد بايد ناپسند

- زشت بايد ديد و انگاريدخوب               زهر بايد خورد و انگاريد قند

-دربيابان گربه شوق كعبه خواهي زدقدم            سرزنش هاگركندخارمغيلان غم مخور                                       

- به شادي و آسايش و خواب و خور         ندارند كــاري دل افــگارها

- چه فـــرهادها مــرده در كــــوه ها       چه حــلّاج ها رفتـه بر دارها

- كشيدنـــد در كـــوي دل دادگــان          ميـــان دل و كـــام ديوارها

- جمال كعبه چنان مي كشاندم به نشاط كه خارهاي مغيلان حریر مي آيد

l عدم توجّه به تعلّقات و فقط توجّه به جانب معبود داشتن:

- مهين مهرورزان كـه آزاده اند                 بـريـزند از دام جان تــارهـا

- ولي رادمردان و وارستـــگان                  نبازنــد هـرگـز به مردارهـا

- هر كس به تمنّايي رفتند به صحرايي         ما را كه تو منظوري خاطر نرود جايي                                           

- اميد تو بیرون برد از دل همه اميدي            سوداي تو خالي كرد از سر همه سودايي                                       

- سجده نتوان كرد بر آب حيات              تا نيابم زين تن خاكي نجات

- گر مخيّر بكنندم به قيامت كه چه خواهي               دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را

- دست از مس وجود چو مردان ره بشوي       تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي                                         

- از مقامــات تبتّل تـا فنــا                          پلّه پلّه تا ملاقـــات خــدا

- الهي، گل هاي بهشت در پاي عارفان خار است ؛ جوينده ي تو را با بهشت چه كار است؟

- مي بهشت ننوشم ز جام ســـاقي رضوان              مرا به باده چه حاجت كه مست بوي تو باشم                            

- ســـرم به دنيا و عقبــي فـــرو نمي آيــد          تبـــارك ا... از اين فتنه ها كه در سـر ماست

- آرزوهاي دو عالـــم دستـگاه            از کـف خاكم غباري بيـش نيست

- فريب جهان را مخــور زينهـار              کــه در پـاي اين گل بود خـارها

- اي سـروپاي بسته به آزادگي مناز         آزاده من كه از همه عالم بـريده ام

- جز افسون و افسانه نبود جهـان              که بستنــد چشـم خشـايـارهـا

- به مجمعي كه درآيند شاهدان دو عالم         نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم

- حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم       جمـــال حور نجويم دوان به سوي تو باشم

- خواب و خورت ز مرتبه ي خويش دور كرد        آن گه رسي به خويش كه بي خواب خور شوي

- از پاي تا سرت همه نور خدا شود                 دراه ذوالجـلال چو بي پا وسر شوي

l بازگشت به عالم معنا يا مبدأ هستي، « كلُّ شيءٍ يرجِعُ الي اصلِهِ»،  و آيه ي شريفه ي :«انّا لِلّه و انّا اِليه راجعون»:

- هركسي كاودورماند از اصل خـويش          باز جوید روزگار وصل خويش

- ما ز درياييـم و دريا مي رويم                     ما ز بالاييم و بـالا مي رويـم

- خلــق چو مرغابيــان زاده ز دريــاي جان            كي كند اين‌جا مُقام مرغ كز‌آن بحر خاست؟                                                                                                                                            

- مـا به فلك بوده ايـم، يـار ملك بوده ايـم             باز همان جا رويم جمله، كه آن شهر ماست

- خود ز فلك برتريم، وز مَلَك افزون تريم         زين دو چـــرا نگذريم؟ منزل ما كبـــرياست.

-چنين قفسي نه سزاي چو من خوش الحاني است                روم به روضه ي رضوان كه مرغ آن چمنم

l توصيف اغراق آميز حالات دروني:

- بــــرق با شــــوقم شـــراري بيش نيست   شعـــله طفــــل ني ســـــواري بيــــش نيست

- زين آتش نهفته كه در سينه ي من است          خورشيد شعله اي است كه در آسمان گرفت

l بيتِ:«گفتم ببينمش مگرم درد اشتيـاق   ساكن شود، بديدم و مشتاق تر شدم»  با دو بيت زير از بوستان تناسب معنايي دارد:

- «دلارام در بــــر، دلارام جوي         لب از تشنگي خشك، بر طرف جوي

     نگويم كه بر آب، قادر نيند           كه بر شـاطي نيـل، مستسقي اند.»

l اشتياق عاشق براي ديدار محبوب:

- با صد هزار جلوه برون آمدي كه من              با صد هزار ديده تماشا كنم تورا

-  تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم                     از پاي تا به سر همه سمع وبصر شدم

- به حرص از شربتي خوردم مگیر از من كه بد كردم               بيابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا

- سينه خواهم شرحه شرحه از فراق           تا بگويـم شـرح درد اشتيـاق

l عظمت وجود انسان، توجه به دنياي درون:

- اي در لب بحــر، تشنه در خواب شده          وي بر سر گنج از گدايي مرده

- بيرون ز تو نيست هر چه در عالم هست     از خود بطلب هر آن چه خواهي كه تويي

- گر جام جهان نماي مي جويي تو                در صندوقي نهاده در سينه ي توست

- آيينه ي سكندر جام مي است بنگر                تا برتوعرضه دارد احوال ملك دارا

l نكوهش حرص و دعوت به قناعت:

- كوزه ي چشـم حريصان پر نشد           تا صدف قانع نشـد پر دُر نشد

- چشم تنگ مـرد دنيـا دوست را         يا قناعت پر كنـد يا خـاك گـور

- قناعت سـر افرازد اي مرد هــــوش        سر پر طمع بـرنيـايد ز دوش

- روده ي تنگ به يك نان تهي پرگردد               نعمت روي زميـن پر نكنـــد ديــده ي تنگ

- ابلهي كو روز روشن شمع كافوري نهد          زود باشد كش به شب روغن نبيني در چراغ

l اعتدال و ميانه روي:

- «خشم بيش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بي وقت هيبت ببرد.»

- درشتي و نرمي به هم در به است    چو فاصد كه جرّاح و مرهم نه است

- درشتي نگيـرد خــردمند پيش       نه سستي كه ناقص كند قدر خويش

- نه مر خويشتـــن را فـــزوني نهد     نه يك بـاره تن در مـذلّت دهـد

l نگاه داشتن رسم دوستي:

- «دوستي را كه به عمري فرا چنگ آرند، نشايد كه به يك دم بيازارند.»

- سنگي به چند سال شود لعل پاره اي             زنهار تا به يك نفسش نشكني به سنگ

l از وجود انسان هاي پاك سرشت گل و گياه مي رويد، گل نماد عاشق است:

- «هرسبزه كه بر كنار جويي رسته است                     گويي ز لب فرشته خويي رستـه است

    پا بر ســـر سبزه تا به خـــواري ننهــي                 كان سبزه ز خاك لاله رويي رسته است.»

- با صبا در چمن لاله، سحر مي گفتم                        كه شهيدان كه اند اين همه خونين كفنان

- به خون خـود آغشته و رفته اند                                چه گل هاي رنگيـن به جـوبارهـا

l كم گويي و گزيده گويي، نكوهش پرگويي:

- چو خواهي كه گويي نفس بر نفس        نخــواهي شنيدن مگـر گفت كس

- فراوان سخـن باشد آكنـده گوش          نصيحت نگيــرد مگر در خمــوش

- صــدف وار گوهرشناسان راز              دهان جـز به لؤلؤ نكردند بـاز

- صد انداختي تير و هر صد خطاست      اگر هوشمندي يك انداز و راست

- كم آواز هرگــز نبيــني خجـــل        جوي مشك بهتر كه يك توده گل

- يك دستـــه گل دمـــاغ پــــرور        از خـرمن صد گیـاه بهتــــر

- حــذر كن ز نادان ده مرده گوي          چو دانا يكي گوي و پرورده گوي

- كم گوي و گزيده گوي چون دُر          تا ز انــدك تـو جهان شود پـر

     لاف از سخــن چو در توان زد           آن خشت بـود كـــه پر تـوان زد

l گذر عمر و ناپايداري جهان:

- بنشين بر لب جوي وگذرعمر ببين            وين اشارت زجهان گذران مارا بس                                             

- هر دم از عمــر مي رود نفــسي                چـون نگه مي كنم نمــانْد بسي

- هر كه آمد عمارتي نو ساخت              رفت و منزل به ديگري پرداخت

- عمر برف است و آفتاب تموز              اندكي ماند و خواجه غرّه هنـوز

- ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون          نيكي به جاي ياران، فرصت شمار يارا

- چه بايد نازش و نالش بر اقبالي و ادباري           كه تا بر هم زنی ديده، نه اين بيني نه آن بيني؟

- سرالب ارسلان ديدي زرفعت رفته برگردون؟        به مرو آ تا كنون در گل تن الب ارسلان بيني

- مي رود صبح و اشـارت مي كند                كاين گلستان خنده واري بيش نيست

- لاله وگل زخمـــي خميـــازه اند                 عيش اين گلشن خماري بيش نيست

- اي شــرر از همرهان غـافل مباش                 فرصت ما نيـز، باري بيــش نيست

- مشـو مغـرور گنج و ديناركه دنيــا                يـــاد دارد چون تو بسيــار

- وان دگر پخت و همچنان هوسي                وين عمـارت به سـر نبـرد كسي

l بيتِ «دانش و آزادگي و دين و مروّت          اين همه را بنده ي درم نتوان كرد»

با بيتِ :«من آنم كه در پاي خوكان نريزم            مر اين قيمتي دُرّ لفظ دري را»  متناسب است.

l كار بيهوده و ناصواب انجام دادن:

-هرکاونکاشت مهر و زخوبی گلی نچید    در رهگذار باد نگهبان لاله بود

- بـی فایـده هـر که عمر درباخت            چیـزی نخریـد وزر بینـداخت

- روشــني ها خواستنــد، امّا زدود           قصــرها افراشتنـد امّا به رود

- قصّه ها گفتند بي اصل و اسـاس             دزدها بگماشتند از بهر پاس

- درس ها خواندند امّا درس عــار             اسب ها راندند امّا بي فسـار

- ابلهی کاو روز روشن شمع کافوری نهد        زود باشد کش به شب روغن نبینی در چراغ

l تجلّي و آشكار بودن جلوه اي از جمال معبود:

- شور و غوغايي برآمد از جهان          حسن او چون دست در يغما نهاد

- يار بي پرده از در و ديــوار        در تجــلّي است يـــا اولي الابصـار

- شمـع جويي و آفتـاب بلنـــد        روز بس روشـن و تو در شب تـار

- هر آن چيزي كه در عالم عيان است        چو عکسي ز آفتاب آن جهان است

- با صد هزار جلوه برون آمدي كه من               با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

- درازل پرتو حسنت زتجــلّي دم زد               عشق پيدا‌شدوآتش به همه عالم زد

- و خدايي كه در اين نزديكي است              لاي اين شب بوها/پاي آن كاج بلند

- ناتانائيل، آرزو مكن كه خدا را در جايي جز همه جا بيابي هر مخلوقي نشاني از خداست.

l نيكي كردن:

- دوردستان را به احسان ياد كردن همّت است              ورنه هر نخلي به پاي خود ثمر مي افكند

- تو نيكي مي كن و در دجله انداز                            كه ايزد در بيابانت دهد باز

- ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون              نيكي به جاي ياران فرصت شمار يارا

- ز نيك و بدي ها به يزدان گراي      چو خواهي كه نيكيت ماند به جاي

- به گيتي نماند به جز نام نيك          هر آن كس كه خواهد سرانجام نيك

- به يزدان گراي و ز يزدان شناس        كه دارنده اويست و نيكي شناس

- بـد و نيك ماند ز مـا يادگـار            تـو تخـم بـدي تا تواني مكـار

- چنين است كيهـان ناپايــدار                 تو دروي به جز تخم نيكي مكار

- بيا تا جهان را به بـد نسپريــم                به كوشش همه دست نيكي بريم

- اي شرر از همرهان غافل مباش              فرصت ما نيز باري بيش نيست

l ناتواني و عجز در شناخت، «العجزُ عَن درك الادراك، ادراك، مَنْ عَرَف ا... كَلَّ لِسانِهِ»:

- اين مدعيان در طلبش بي خبرانند      كان را خبري شد، خبري باز نيامد

- گر كسي وصف او ز من پرسد           بي دل از بي نشان چه گويد باز

- در صفتت گنگ فرو مانده ايم               من عَرَف ا... فرو مانده ايم

- هيچ مخلوقي او را هويدا نمي سازد (آندره ژيد)

l عاشقان واقعي در برابر معبود دهان به اعتراض نمي گشايند:

- عاشقان كشتگان معشوق اند                      بـرنيايـد ز كشتگان آواز

- اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز             كان سوخته را جان شد وآواز نيامد                                         

- مالك ملك وجود حاكم رد و قبول           هر چه كند جور نيست، ور تو بنالي جفاست

l تحوّل و نوآوري:

- فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندر                سخن نوآركه نورا حلاوتي است دگر                                         

- هين سخن تازه بگوتا دوجهان تازه شود             وارهدازحدّ جهان بي حدواندازه شود                                      

- آدمي در عالم خاكي نمي آيد به دست              عالمي ديگر ببايد ساخت واز                                       

l مضمون آيه ي شريفه ي تُعِزُّ مَنْ تَشاء و تُذِلُّ مَنْ تَشاء:

- ارجمند گرداننده ي بندگان از خواري، در پاي افكننده ي گردن كشان از سروري

- همه غيبي تو بداني، همه عيبي تو بپوشي            همه بيشي تو بكاهي، همه كمّي تو فزايي

- يكي را بر آري به چرخ بلند                   نشانيش ناگه به خاك نژند

l تغيير در نگاه و نگرش:

- ناتانائيل اي كاش عظمت در نگاه تو باشد.

- چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.

- اگر در ديده ي مجنون نشيني                 به غير از خوبي ليلي نبيني

l هر سخني را نبايد بر زبان آورد، زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد:

- مكن پيش ديوار غيبت بسي                   بُوَد كز پسش گوش دارد كسي

- آن به كه نظر باشد و گفتار نباشد         تا مدّعي اندر پس ديوار نباشد

- از آن مرد دانا دهان دوخته است           كه بيند كه شمع از زبان سوخته ست

- درون دلت شهربندست راز                      نگر تا نبيند درِ شهر باز

l تحرّك و نفي ركود و تنبلي:

- چو ماكيان به درِ خانه چند بيني جور؟          چرا سفر نكني چون كبوتر طيّار؟

- از اين درخت چو بلبل بر آن درخت نشين                   به دام دل چه فرومانده اي چو بو تيمار؟

- زمين لگد خورد از گاو و خر به علّت آن /كه ساكن است نه مانند آسمان دوّار براي من خواندن اين كه شن ساحل ها نرم است، كافي نيست. مي خواهم پاي برهنه ام اين نرمي را حس كند.

l رحمت عام خداوند:

-باران رحمت بي حسابش همه رارسيده وخوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده.

- اديم زمين سفره ي عام اوست     چه دشمن بر اين خوان يغما چه دوست

- باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست              در باغ لاله رويد و در شوره                                        

l نفي رياكاري:

- علم از بهر دين پروردن ست نه از بهر دنيا خوردن.

- هر كه پرهيز و علم و زهد فروخت    خرمني گرد كرد و پاك بسوخت

- حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش وولي   دام تزوير مكن چون دگران قرآن را

- صوفي نهاد دام و سر حقّه باز كرد         بنياد مكر با فلك حقّه باز كرد

- در ميخانه ببستند خدايا مپسند         كه در خانه ي تزوير و ريا بگشايند.

l ظالم از ظلم خود در امان نيست:

- اگرزدست بلا برفلك رودبدخوي               زدست خوي بد خويش در بلا باشد.

- پادشاهي كه طرح ظلم افكند                 پاي ديوار مُلك خويش بكند

- مي شود اوّل ستمگر كشته ي بيداد خويش       سيل دايم بر سر خود خانه ويران كرده است.

- از تيرآه مظلوم ظالم امان نيابد      پيش از نشانه خيزد ازدل فغان كمان را

l تكبّر و خودپسندي:

- اين جاهلان كه دعوي ارشاد مي كنند          در خرقه شان به غير «منم» تحفه اي مياب

- از تنور خودپسندي شد بلند                         شعله ي كردارهاي ناپسند

- برق عُجب آتش بسي افروخته                  وز شراري خانمان ها سوخته

l تنها عاشق از درياي معرفت سير نمي شود:

- هر كه جز ماهي ز آبش سير شد                  هر كه بي روزي است روزش دير شد

- هر كه چون ماهي نباشد جويد او پايان آب             هر كه او ماهي بود كي فكر پايان مي كند

l عمر را بيهوده تباه ساختن:

- هركونكاشت مهروز خوبي گلي نچيد      دررهگذار باد نگهبان لاله بود

- بي فايده هر كه عمر درباخت                 چيزي نخريد و زر بينداخت

l مدهوش بودن عاشق:

- عشق چون آيد، برد هوش دل فرزانه را          دزد دانا مي كشد اوّل چراغ خانه را

- از در درآمدي و من از خود به در شدم        گويي كزين جهان به جهان دگر شدم

l جمله هاي «خدا به انسان مي گويد: شفايت مي دهم از اين رو كه آسيبت مي رسانم ـ دوستت دارم /  از اين رو مكافاتت مي كنم» ازتاگور با اين بيت سعدي تناسب دارد:

- هر كه در اين بزم مقرّب تر است             جام بلا بيشترش مي دهند.


مفهوم بیت « آفتـاب / خار و خس مزرعه ی چشم تـو / آبشـار / موج فروخفته ای از خشم تـو » در بیت زیر
      دیده می شود:

دریا ترشحی بود از سیل گاه عشق / طوفان نمونه ای بُوَد از چشم پُر نَمَم

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « خدا به انسان می گوید: شفایت می دهم، از این رو که آسیبت می رسانم. دوستت دارم، از این رو که   
                       مکافاتت می کنم
» با بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) بر هر کسی که رتبه فراتر مقرّر است / تشریف غم به قامت قدرش فراتر است

2) هر که در این بزم مقرّب تر است / جام بلا بیشترش می دهند

3) بار عنا کش به شب قیر گون / هر چه عنا بیش، عنایت فزون

 

ü  بیت « چندین که برشمـردم از ماجـرای عشقت / اندوه دل نگفتـم الّا یک از هـزاران » با بیت های زیر
       تناسب معنایی دارد:

1) حکایت شب هجران نه آن حکایت حالی است / که شمّه ای ز بیانشبه صد رساله برآید

2) چندت کنم حکایت؟ شرح این قدر کفایت / باقی نمی توان گفت الا به غمگساران

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « از گزنـدِ داسِ دروگـرِ وقت، هیچ روینـده را زنهـار نیست » با بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) ز مرگ و زیست چه پرسی در این رباط کهن / که زیست کاهش جان، مرگ جان کنی دارد

2) کند هر قوم پیدا مرگ خود را / تو را تقدیر و ما را کشت تدبیر

3) هر کسی راه خوابگاهی رُفت / چون که هنگام خوابش آمد خفت

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  « ترجیـح صحبـت بر عزلـت » از مفهوم بیت های زیر دریافت می شود:

1) تا با تو نپیوندم کی میوه دهد شاخم / تا با تو نیامیزم کی شاد شود کامم

2) چنان به کوی تو آسوده از بهشت برینم / که در ضمیر نیاید خیال حوری عینم

3) آسوده کجا گردم تا با تو نیاسایم / آرام کجا گیرم تا با تو نیارامم

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « انسانهای خوب از این زندان خاکی و زندگی رنج و بند و شکنجه گاه و درد،  با دست های مهربان مرگ
                       نجات می یابند
» با بیت زیر تناسب معنایی دارد:

رحم در عالم اگر هست، اجل دارد و بس / کاین همه طایر روح از قفس آزاد کند

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « در تـراش قلـم هم تصرّفـی کرده بـود » با بیت زیر تناسب مفهومی دارد:

ابتکار آنجا بی قدر نماند زیراک / صلتی باشد هر فکر نوی را درخور

ü  بیت « گوش اگـر گوش تو و نالـه اگر ناله ی من / آنچه البته به جایـی نرسد فریـاد است » با بیت زیر
       تناسب مفهومی دارد:

بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول / من گوش استماع ندارم لِمَن تقول

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « دانـش و آزادگـیّ و دین و مروّت / ایـن همه را بنده ی درم نتـوان کرد » با بیت های زیر
         ارتباط مفهومی دارد:

1) روده ی تنگ به یک نان جوین پر گردد / نعمت روی زمین پر نکند دیده ی تنگ

2) در قناعت که تو را دست­رس است / گر همه عزّت نفس است بس است

3) چنین است گیتی پر از آز و درد / از او تا توان، گرد بیشی مگرد

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « نه سایـه دارم و نه بر بیفکننـدم و سزاست / اگر نه بر درخت تر کسـی تبر نمـی زند » با بیت های زیر
        ارتباط مفهومی دارد:

1) بسوزند چوب درختان بی­بر / سزا خود همین است مر بی­بری را

2) آن شاخ که سر برکشد و میوه ندارد / فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار

3) مگوی بی گنهم سوخت شعله ی تقدیر / همین گناه تو را بس که نیستی بروَر

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « بر درِ ارباب بی­مروّت دنیـا / چند نشینـی که خواجه کـی به در آید؟ » با بیت زیر تناسب مفهومی دارد:

عطا از خلق چون جویی، گر او را مال­ده گویی؟ / به سوی عیب، چون پویی، گر او را غیب دان بینی؟

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم عبارت « تسلیـم شدن در بـرابـر سرنـوشت » در بیت های زیر دیده می شود:

1) اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریک­بینش ببست

2) که را تیر قهر اجل در قفاست / برهنه است اگر جوشنش چندلاست

3) کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید / قضا همی بردش به سوی دانه و دام

ü  مفهوم عبارت « اصبحت امیـراً و امسیتُ اسیـراً » با بیت های زیر ارتباط معنایی دارد:

1) چنین است رسم سرای درشت / گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت

2) شد اوج وصل بر من مسکین حضیض هجر / دیشب سپهر بودم و امشب زمین شدم

3) کسی که تاج به سر داشت بامداد پگاه / نماز شام ورا خشت زیر سر دیدم

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « دولت فقر خدایـا به من ارزانی دار / کاین کرامت سبب حشمت و تمکیـن من است » با بیت های زیر
       قرابت معنایی دارد:

1) روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم / در لباس فقر کار اهل دولت می کنم

2) با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است / ما را فراغتی است که جمشید هم نداشت

3) دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار / گوشه ی تاج سلطنت می شکند گدای تو

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « الهـی مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم. اکنـون کار با فضل تو افتـاد » با بیت های زیر
        ارتباط معنایی دارد:

1) بر من منگر که بی کس و بی هنرم / هر چیز که لایق تو باشد آن کن

2) مرا چه بندگی از دست و پای خیزد / مگر امید به بخشایش خداوندی

3) هیچ کاری کان به کار آید نکردم یک نفس / وین نفس دستی تهی دارم، دلی امیدوار

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « اگر چنـان بودی که آن کودک بدان نان تهی قناعت کـردی، وی را سگ هم چون خویشتنـی نبایستی بود »
      
با مفهوم بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) به یک استخوان صلح کن چون همای / مگس­وار بر گَرد حلوا مَپَر

2) اگر پاک طبعی و پاکیزه کار / توقع به درگاه دونان مبر

3) لب نان خشک از سر خوان خویش / خوری به که با دیگران گلشکر

ü  بیت « گر اهل حقیقت است ور اهل مجـاز / هر کس به زبانی به تو می گویـد راز » با بیت زیر تناسب معنایی دارد:

هر کسی را سیرتی بنهاده­ام / هر کسی را اصطلاحی داده­ام

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم بیت « روی کسی سرخ نشد بی مدد لعل لبت / بی تو اگر سرخ بود از اثر غـازه شود » با بیت های زیر
        متناسب است:

1) من از تو جز تو نخواهم که در طریقت عشق / به غیر دوست تمنّا ز دوست رسوایی است

2) خوشی و خرّمی و کامرانی / کسی دارد که خواهانش تو باشی

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « در ایل حُرمت و آسایش و کس و کار داشتم؛ در شهر آرام و قرار و غم خوار و اندوه گسار نداشتم »
      
با بیت زیر قرابت مفهومی دارد:

تو باز سدره نشینی فلک نشیمن توست / چرا چو جغد کنی آشیان به ویرانه

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  معنی مصراع « دست هـوا به رشتـه­ی جـان بـر، گـره زده­ست » در بیت های زیر آمده است:

1) هر کسی را هوسی در سر و کاری را در پیش / منِ بیکار، گرفتارِ هوای ِ دلِ خویش

2) ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند / من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش

3) چه ساز بود که در پرده می­زد آن مطرب / که رفت عمر و هنوز دِماغ پر ز هواست

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « گفت: ای دوست عزیز و رفیق موافق، تو را در این رنج که افگند؟ جواب داد که: مرا قضای آسمانی
                         در این ورطه کشید
» از کلیله و دمنه با بیت های زیر ارتباط معنایی دارد:

1) قضا چون ز گردون فروهشت پَر / همه عاقلان کور گردند و کر

2) مکن به نام سیاهی ملامت منِ مست / که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت

3) عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم / کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم

 

ü  بیت « اگـر یک روز با دلبر خـوری نوش / کنـی تیمار صدسالـه فراموش » با بیت زیر قرابت معنایی دارد:

آسایش است رنج کشیدن به بوی آنک / روزی طبیب بر سر بیمار بگذرد

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « بـی سرو و پا گدای آنجـا را / سر ز ملک جهـان، گران بینـی » با بیت های زیر تناسب معنایی دارد:

1) گدای کوی تو از هشت خُلد مستغنی است / اسیر عشق تو از هر دو عالم آزاد است

2) گر گدایی کنی، از درگهِ او کن باری / که گدایان درش را سر سلطانی نیست

3) آن که دل بگسلد از هر دو جهان درویش است / آن که بگذشت ز پیدا و نهان درویش است

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « بشکـن دل بی نـوای ما را ای عشـق / این سـاز، شکستـه­اش خـوش آهنگ تـر است » با بیت های زیر
        قرابت معنایی دارد:

1) بکن معامله ای وین دل شکسته بخر / که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

2) دل شکسته­ی من گفت: معشوق من، بس / که من به خانه­ی خود یافتم خدای تو را

3) هر کجا ویران بود آنجا امید گنج هست / گنج حق را می­نجویی در دل ویران چرا؟

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « این مدّعیـان در طلبش بی خبـران­اند / کان را که خبـر شد، خبـری باز نیامد » با بیت های زیر
         ارتباط معنایی دارد:

1) تا خبر دارم از او بی خبر از خویشتنم / با وجودش ز من آواز نیاید که منم

2) نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است / هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی

3) کسی را در این بزم ساغر دهند / که داروی بی هوشیش در دهند

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « عشـق او باز اندر آوردم به بند / کوشش بسیار نامـد سودمند »  با بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) دل هرکه صید کردی نکشد سر از کمندت / نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

2) سعدی ز کمند خوب­رویان / تا جان داری نمی توان جست

3) عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت / به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ü  بیت « آرزوهـای دو عالم دستگـاه / از کف خاکم غبـاری بیش نیست » با بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) هر چه در دنیا و عقبی راحت و آسایش است / گرتو با ما خوش درآیی، ما از آن آسوده­ایم

2) تا ابد از دو جهان بی خبر افتد مدهوش / که یک جرعه می از ساغر ما نوش کند

3) بسته­اند از دو جهان چشم هوس چون یعقوب / تا ز پیراهن یوسف نظری یافته­اند

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم بیت « گر باشد صد ستـاره در پیش / تعظیم یک آفتـاب از او بیش » با بیت های زیر تناسب دارد:

1) صد انداختی تیر و هر صد خطاست / اگر هوشمندی یک انداز و راست

2) حذر کن ز نادان ده مرده گوی / چو دانا یکی گوی و پرورده گوی

3) کم آواز هرگز نبینی خجل / جوی مشک بهتر که یک توده گل

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم بیت « سـرم به دنیی و عقبی فرو نمـی آید / تبارک الله از این فتنـه ها که در سرِ مـاست » با بیت زیر
      
تناسب دارد:

زده­ی پشت پای همّت اوست / هر چه ایّام خشک و تر دارد

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنـوم / از پـای تا به سر همه صمع و بصـر شدم » با بیت زیر قرابت معنایی دارد:

از پای تا به سر همگی دیده­ها شوید / حسن و جمال دلکش دلدار بنگرید

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « سـر گرگ باید هـم اوّل برید / نه چون گوسفنـدان مردم دریـد » با بیت های زیر ارتباط معنایی دارد:

1) بکُش آتشِ خُرد پیش از گزند / که گیتی بسوزد چو گردد بلند

2) آب از پی مرگ تشنه جستن / هم کار آید ولی به شستن

3) سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل

 

ü  بیت « به شادی و آسـایش و خواب و خـور / ندارند کـاری دل افگارهـا » با بیت های زیر تناسب معنایی دارد:

1) حدیث عشق نداند کسی که در همه عمر / به سر نکوفته باشد در سرایی را

2) داغ عشقم، نیست الفت با تن آسانی مرا / پیچ و تاب شعله باشد نقش پیشانی مرا

3) در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست / ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم عبارت « اگر مقبـول بُوَد به ردّ خلق مردود نگـردد و اگـر مردود بُوَد، به قبول خلق مقبـول نگردد »
       
در بیت های زیر دیده می شود:

1) کس عیب نیارد گفت آن را که تو بپسندی / کس رد نتوان کرد آن را که تو بگزینی

2) بی سکه­ی قبول تو ضرب عمل، دغل / بی خاتم رضای تو سعی اَمل، هبا

3) سری کز تو گردد بلندی گرای / به افکندن کس نیفتد ز پای

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم آیه­ی « تُعِـزُّ مَن تشـاء و تُـذِلُّ مَن تشـاء » در بیت زیر دیده می شود:

اگر عزّ جاه است وگر ذُلّ قید / من از حق شناسمنه از عمرو و زید

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  در بیت های زیر، « کـردار بـر گفتـار » ترجیح داده شده است:

1) بیش مشنو ز نیک و بد گفتار / آنچه بشنیده ای به کار درآر

2) علم با کار سودمند بُوَد / علم بیکار پای بند بُوَد

3) با علم اگر عمل برابر گردد / کام دو جهان تو را میسّر گردد

4) دانشت هست، کار بستن کو / خنجرت هست، صف شکستن کو

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم بیت « مـرا تا عشق صبر از دل برانـدَست / بدین امّیـد جان من بمانـدَست » در بیت زیر آمده است:

گر امّیدم نماند وای جانم / که بی امّید یک ساعت نمانم

ü  بیت « زر عزیز آفـریده است خدای / هر که خوارش بکرد خـوار بشد » با مفهوم بیت های زیر متناسب است:

1) وگر هزار هنر دارد و ندارد مال / به جای هر هنری صدهزار عیب در اوست

2) اگر بد است چو در دست سیم و زر دارد / به نزد خلق همه قول و فعل او نیکوست

3) بدان که اصل سعادت در این جهان مال است / هر آنکه مال ندارد چو نافه­ی بی­بوست

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « بگفتا گر به سر یابیش خشنـود / بگفت از گردن این وام افکنـم زود » با بیت های زیر ارتباط مفهومی دارد:

1) عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم / وگر این عهد به پایان نبرم نامَردم

2) سر بسی بار گران بود ز دوش افکندم / حالیا قافله سالار سبک بارانم

3) نقد جان بر سر بازار محبت دادم / تا بدانند که من هم ز خریدارانم

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « خداش بیامرزد، پدرم دریادل بود، در لاتی کار شاهان را می کرد؛ ساعتش را می فروخت و مهمانش را     
                       پذیرایی می کرد
» با بیت های زیر مفهوم مشترک دارد:

1) قرار بر کف آزادگان نگیرد مال / نه صبر در دل عشق، نه آب در غربال

2) نبشته است بر گور بهرام گور / که دست کرم به ز بازوی زور

3) ز درویش خالی نبودی درش / مسافر به مهمانسرای اندرش

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم کلی عبارت « آدمی همیشه به خود می گوید: وقت باقی است، درس را یاد می گیریم. افسوس؛  بدبختی ما
                                          این است که همیشه آموختن را به روز دیگر وا می گذاریم
» با بیت­های زیر قرابت معنایی دارد:

1) هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار / کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

2) به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت / که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

3) غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی / باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را

ü  مفهوم بیت « گرچه مورم ولی آن حوصلـه (توانایی) با خود دارم / که ببخشم بود ار ملک سلیمـان از من »
       با عبارت زیر متناسب است:

پدرم از بام افتاده بود ولی دست از کمرش بر نمی داشت.

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « گفت: نزدیـک است والی را سـرای، آنجا شویم / گفت: والی از کجـا در خانه­ی خمّـار نیست؟ »
       
با بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) صوفی ز کُنج صومعه با پای خم نشست / تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش

2) بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تَقُل / مست ریاست محتسب، باده بده و لا تَخَف

3) با محتسبم عیب مگویید که او نیز / پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  عبارت « خفتگـان و به دنیا فریفته­شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امـروز و فردا او را سـود دارد »
       
با بیت زیر ارتباط مفهومی دارد:

بعد از این روی در بهی دارم / دل ز هر غافلی تهی دارم

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم بیت های « عاقبـت از خامـی خود سوخته / رهــروی کبـک نیامـوختـه

                                   کرده فراموش ره و رفتار خویش / ماند غرامت زده از کار خویش » با بیت های زیر متناسب است:

 

1) کلاغی تک کبک در گوش کرد / تک خویشتن را فراموش کرد

2) گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار / کو زهر بهر دشمن و کو مُهره بهر دوست

3) مسکین خرک آرزوی دُم کرد / نایافته دُم دو گوش گم کرد

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم بیت « به هر نظر بت ما جلوه می کند لیکن / کس این کرشمه نبیند که من همی­نگرم » تأکیدی بر
        مفهوم بیت زیر است:

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است / کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

ü  عبارت « پروردگارا، مگذار که صولت خشم، حصار بردباری مرا درهم بشکند » با بیت زیر قرابت معنایی دارد:

به آب حلم بشو، روی تابناک غضب / چو آتش تو نیابد به هیچ رو اطفا

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « ناز پرورد تنعّـم نبرد راه به دوست / عاشقـی شیوه ی رندان بلاکش باشـد » با بیت زیر قرابت معنایی دارد:

کشیدند در کوی دل دادگان / میان دل و کام، دیوارها

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  بیت « با صبـا در چمنِ لاله سحـر می گفتم / که شهیدان که­انـد این همـه خونین کفنـان؟ » با بیت زیر
       قرابت معنایی دارد:

به خون خود آغشته و رفته اند / چه گل های رنگین به جوبارها

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مصداق کامل نظر گوته در عبارت « هیچ کلامـی را دوبـار در قافیـه نیـاورم مگـرآنکـه با ظاهـری یکسـان
                                                                 معنایـی جدا داشتـه باشد
» در بیت زیر آمده است:

آتش است این بانگ نای و نیست باد / هرکه این آتش ندارد نیست باد

.................................................................................................................................................................................................................................................................................................

ü  مفهوم جمله­ی « مولـوی، درویشـی را دوست داشت؛ حتّـی آن را مرادف بی­نیـازی می­شمـرد و آن را
                                      مایـه­ی سبک­باری دل و تعالـی روح می­یافت
» با بیت های زیر قرابت معنایی دارد:

1) در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است / خدایا منعم­گردان به درویشی و خرسندی

2) صبر کن با فقر و بگذار این ملال / زانک در فقر است نور ذوالجلال

3) دولت فقر خدایـا به من ارزانی دار / کاین کرامت سبب حشمت و تمکیـن من است


http://khajavialireza.blogfa.com

تحلیل داستان حسنک وزیر

داستان حسنک وزیر

البته این به آن معنا نیست که چون ما هرساله در کتاب درسی خودمان - ادبیات تخصصی سال سوم انسانی - این داستان را تدریس می‌کنیم، پس خواه، ناخواه آن را از هر حیث بر دیگر بخش‌های این گرانمایه کتاب تاریخ، برجسته‌تر می‌دانیم، بلکه به این خاطر است که ماجرای بر دار کردن حسنک وزیر از جهات مختلف ویژگی‌‌های منحصر به فرد خودش را دارد که پرداختن به آن جالب توجه است. اصلا به جرات می‌توان گفت که شرح جزءجزء این حادثه، چون نگینی بر کتاب تاریخ بیهقی می‌درخشد و بس. حالا که سخن از برجستگی داستان بر دار کردن حسنک وزیر به میان آمد، در این مقال تلاش می‌کنیم برای اثبات این ادعا که چرا داستان حسنک وزیر از ابعاد گوناگون برتر است به جنبه‌های داستانی و ساختاری آن بپردازیم. اما قبل از آن ذکر این نکته را لازم می‌دانیم که هرچند ساختارشناسی داستان‌نویسی مورد نظر ما بیشتر مربوط به داستان جدید و به اصطلاح داستان مدرن است، ولی خب در داستانی که ابوالفضل بیهقی آن را نقل می‌کند، درست همین ساختار تعریف شده به خوبی رعایت شده است که در ذیل به شرح هرکدام از آنها پرداخته می‌شود؛

الف) زاویه دید

درست است که تاریخ بیهقی یک کتاب تاریخی است و به تبع آن داستان بر دار کردن حسنک وزیر هم از این گونه روایت تاریخی بهره می‌برد، اما باید گفت که این داستان در شکل کلی از زاویه‌ دید سوم شخص یاهمان دانای کل بهره می‌برد. هرچند در این بین از زاویه دید اول شخص هم در برخی موارد بی‌بهره نیست که خود همین در هم آمیختن دو زاویه دید سوم شخص و اول شخص و بهینه استفاده کردن از آنها در جای خود تا اندازه‌ای برقوی بودن این اثر افزوده است.

آن گونه که از شواهد داستان بر می‌آید، ظاهرا ابوالفضل بیهقی به عنوان یک مورخ ادیب و نکته‌سنج در بیرون داستان ایستاده و تنها روایتگر حوادث مربوط به آن می‌باشد؛

“چون حسنک را از بلخ به هرات آوردند، بوسهل زوزنی او را به علی رایض چاکر خویش سپرد و ...”(۲)

اما گاهی اوقات، یعنی آنجا که نیاز است و شرایط داستان ایجاب می‌کند، خود نگارنده داخل شده و به خواننده متذکر می‌شود که این شرح حادثه از یک سند و واقعیت نگاری برخوردار است و آن مشاهده نویسنده می‌باشد؛ “چون این کوکبه راست شد من که بولفضلم و قومی بیرون طارم به دکان‌ها نشسته‌ در انتظار حسنک - یک ساعت ببود ...”(۳)

شاید این حضور نگارنده در لابه‌لای حوادث داستان یک ضرورت انکار‌ناپذیر است. زیرا اگر غیر این باشد، کلام تاثیرگذاری‌اش را از دست می‌دهد. به خاطر همین از نظر مخاطب، علی‌رغم کهن بودن اثر، انتخاب زاویه دید از طرف ابوالفضل بیهقی به استادی هرچند تمام‌تر انجام شده است؛ زیرا برخلاف داستان‌های به اصطلاح مدرن امروزی که در سراسر اثر تنها از یک زاویه دید بهره می‌برند، ابوالفضل بیهقی باتوجه به شرایط و حوادث پیش‌آمده، با مهارت هرچه تمامتر تغییر روایت داده، زاویه دیدی را انتخاب کرده و به شرح حوادث داستانی خود پرداخته، چنانچه گاهی اوقات خود در داستان است و به عنوان یکی از شخصیت‌های داستانش حرکت می‌کند و آنچه را می‌بیند بی‌هیچ کم و کاستی شرح می‌دهد. گاهی هم در بیرون داستان ایستاده و همانند یک راوی دانای کل به شرح حوادث می‌پردازد. پس بر همین مناسبت که سخن و داستان بیهقی از نظر شیوه روایت از ابتدا تا انتها بر مخاطب اثر گذار است.

ب) شخصیت‌پردازی

بی‌تردید قوی‌ترین نقطه داستان‌پردازی بیهقی شخصیت‌پردازی در اثرش است؛ گویی در کتاب تاریخ بیهقی شخصیت‌ها همگی زنده و پویا هستند و چون آدمیان زنده به این طرف و آن طرف حرکت می‌کنند، سخن می‌گویند و چون همگان به ادامه حیات خویش می‌پردازند. پس با این اوصاف باید گفت که بیهقی با وسواس هرچه تمام‌تر سعی کرده است شخصیت‌های زنده و پویا را در نظر ما مجسم کند که هرکدامشان با رفتار و کارهای خودشان شخصیت‌های زنده و پویا را در نظر ما مجسم کند که هرکدامشان با کارکرد و کنش خودشان، خود و آنچه را که درونشان است به ما نشان می‌دهند.

با مطالعه در کل کتاب تاریخ بیهقی - البته از جلد پنج تا ده - بدون هیچ شک و شبهه‌ای باید اذعان داشت که اوج هنر شخصیت‌پردازی داستانی ابوالفضل بیهقی در داستان حسنک وزیر نمود خارق‌العاده ای پیدا می‌کند؛ به طوری که با یک حساب سرانگشتی می‌توان گفت که در یک داستان هشت صفحه‌ای بیش از بیست و پنج شخصیت وجود دارد؛ شخصیت‌هایی که هرکدامشان در جای خود از ضروریات داستان به شمار می‌روند و نبودن یکی از آنها به داستان لطمه‌ای جبران‌ناپذیر وارد می‌کند.

گفتیم که اوج هنر بیهقی در داستان حسنک وزیر، در بخش شخصیت‌پردازی آن نمود بسیاری پیدا می‌کند. پس در ادامه باید متذکر شد که در این داستان ما با سه نوع شخصیت یا همان کاراکتر روبرو هستیم؛ از یک طرف تعداد پنج نفر از شخصیت‌های خوب و عدالتجو که در محل ثقل آنها حسنک وزیر قرار دارد، از آن سوی هم تعداد هشت نفر از شخصیت‌های بد و فتنه‌انگیز که همگی در حول محور بوسهل زوزنی در حال چرخش هستند و سرانجام در میان این شخصیت خوب و بد تعداد دوازده نفر از شخصیت‌های عادل و به اصطلاح خاکستری رنگ مثل بونصر مشکان قرار دارند که تنها در مواقع نیاز حاضر می‌شوند و در حد توان خود به داستان و حوادث آن سرعت می‌دهند. تقابل شخصیت‌های خوب و بد داستان و به دنبالش آمدن و رفتن شخصیت‌های خاکستری رنگ به درون و برون داستان، سرعت خاصی به این اثر داده است و جالب آنکه زمانی این سرعت خوب و مطلوب است که با چاشنی اعتماد همراه می‌شود؛ یعنی ابوالفضل بیهقی با حساسیت هرچه تمام‌تر و با صراحت‌کامل به پردازش شخصیت‌های داستانی‌اش پرداخته و خود به صراحت می‌گوید که در قبال هیچ کدام - ولو اینکه دوست هم هستند - جانب افراط و عدول از حق را برنگرفته است؛

“و پس از حسنک، این میکائیل بسیار بلاها دید و محنت‌ها کشید و امروز برجای است و به عبادت و قرآن خواندن مشغول شده است - چون دوستی زشت کند چه چاره از باز گفتن و ...”(۴)

همان گونه که گفته شد بیهقی گاهی اوقات خود وارد داستان شده و به معرفی شخصیت‌های داستانش می‌پردازد که به ظاهر امروزه این امر چندان مطلوب نیست، چنانچه در تعریف و معرفی کردن شخصیت بوسهل چنین می‌خوانیم: “این بوسهل مردی امام‌زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود. اما شرارت زعارتی در طبع وی موکد شده ...”(۵)

اما این معرفی شخصیت بوسهل زوزنی نه تنها به داستان ضربه نمی‌زند، بلکه در دنباله مطلب در خدمت نویسنده و سطور به نگارش درآمده اوست.

در ادامه این مقال باید گفت که زیبایی و پختگی شخصیت‌پردازی بیهقی در داستان حسنک وزیر زمانی نمود پیدا می‌کند که همراه با توضیحات داستانی است؛ یعنی با در کنار هم قرار گرفتن توصیف حالات درونی افراد و توصیف صحنه‌های بیرونی داستان، بنابراین ما در کمتر داستانی سراغ داریم که نویسنده توانسته باشد با استفاده از کلمات کوتاه - به اصطلاح چکشی - حالات درونی شخصیت خود را با اتفاقات پیرامون آن وفق بدهد. فی‌المثل آنجایی که حسنک وزیر با اقتدار هرچه تمامتر از کرانه بازار پیدایش می‌شود، درست مثل آن است که یک دوربین فیلمبرداری با هنرمندی هرچه‌تمام‌تر آنچه را که اتفاق می‌افتد، ارائه می‌دهد؛

“و سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیاورند. چون از کران بازار عاشقان در آوردند و میان شارستان رسید و ...”(۶)

و یا آنجایی که حسنک را می‌خواهند به دار بکشند، در کنار هم قرار گرفتن حالات درون و اتفاقات برون باعث شده است که یک شخصیت‌پردازی همراه با توصیف صحنه‌ها در نظر خواننده تجسم یابد؛

“و دو پیک را ایستانیده بودند که از بغداد آمده‌اند و قرآن خوانان قرآن می‌خواندند. حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش. وی دست اندر زیر کرد و ازار بند استوار کرد. ازار را ببست و جبه و پیراهن بکشید و دور انداخت. با دستار برهنه با ازار بایستاد و دستهای درهم‌زده تنی چون سفید و روی چون صد هزار نگار و همه خلق به در می‌گریستند ...”(۷)

ج) هسته

هسته و پیرنگ داستان حسنک وزیر را همان چیزی تشکیل می‌دهد که در ادبیات کهن ایران زمین بسیار شاهد آن بوده‌ایم؛ نبرد و کشاکش بین خوبی و بدی، زشتی و زیبایی و حق و باطل. مثل اینکه در ادبیات کهن ما این یک اصل بوده است که در تمام آثار ادبی همواره خوبی و بدی در مقابل هم و در تضاد با یکدیگر بوده‌اند و گویا این هم یک اصل بوده که همیشه - به ظاهر - باطل پیروز می‌شده و نتیجه کار جور دیگری می‌شده است، یعنی پیروزی حق علیه باطل؛ آن هم در قضاوت آیندگان!

در داستان حسنک وزیر هم هسته و شالوده اصلی همان نبرد خیر و شر است، نبردی که در دل خود ریشه‌های کهن دارد و سرچشمه گرفته شده از عقده‌گشایی سلطانی - سلطان مسعود - مصور است و شخصی چون بوسهل زوزنی که گویا تشنه قدرت و آ‌زار رساندن به دیگران و در خود نوعی بیماری سادیسم دارد، گرداننده آن حادثه می‌باشد؛

“امیرت را بگوی که من هرچه کنم، به فرمان خداوند خود می‌کنم. اگر وقتی تخت ملک به تو رسد، حسنک را باید بردار کرد.”(۸)

حال چرا چنین است و اتفاقات داستان چگونه یکی پس از دیگری خودشان را نشان می‌دهند؟!

اینها سوالاتی می‌باشند که از ابتدا تا انتهای داستان با چینش مناسب حوادث و اتفاقات پیش آمده، مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. هرچند در این بین ابوالفضل بیهقی به معرفی شخصیت بوسهل زوزنی تحت عناوینی چون؛

“همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فرو گرفتی. این مرد از کرانه بجستی و فرصتی جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی و ...”(۹)

تا حدودی طینت بد او را به تصویر می‌کشد. اما در سراسر داستان است که با بروز شخصیت درونی بوسهل زوزنی در رفتارهایش به هسته حوادث داستان قوام و جهت می‌دهد.

بی‌شک آنچه در داستان حسنک وزیر تحت عنوان هسته و پیرنگ نمود دارد کشاکش بین خوبی و بدی است که با چاشنی انتقام آمیخته شده؛ انتقامی که در جای جای داستان از کینه توزی خبر دارد . ظاهرا عامل اصلی این کینه‌توزی سلطان محمود غزنوی است، اما خب، اشخاصی چون بوسهل زوزنی به این آتش انتقام دامن می‌زنند.

در داستان حسنک وزیر آنچه بیش از دیگر عوامل نمایان است، اوج و فرودهای داستانی می‌باشد. اصلا می‌توان گفت که این داستان از همان ابتدا با اوج شروع می‌شود؛ یعنی بیهقی در همان ابتدای داستان می‌گوید:

“فصلی خواهم نبشت در ابتدای حال بردار کرد این مرد و پس به سرشد قصه شد.”(۱۰)

این اوج همراه با فرودهایی است که به صورت پستی و بلندی‌های داستان دیده‌ می‌شوند. جالب آنکه این اوج داستان به صورت خفیف و گاه به شکل نمایان تا آخر ادامه دارد، یعنی پایان داستان که ظاهرا باید به صورت فرود و نتیجه‌گیری با بیان شرح حال مختصری از مادر حسنک که زنی شجاع است، به پایان می‌رسد؛

“و مادر حسنک زنی بود جگرآور. چنان شنودم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکرد - چنان که زنان کنند - بلکه بگریست به درد و ...”(۱۱)

د) درونمایه

در داستان حسنک وزیر از همان ابتدای داستان و بعد در ظاهر آن نمایان است که این داستان درونمایه‌ای چون رویاروی شدن حق و باطل دارد، منتهی با این تصور که در شکلی تاریخی هویدا می‌شود.

بدون حتم درونمایه داستان حسنک وزیر بی‌‌شباهت به هسته آن نمی‌باشد، یعنی بیان کشاکش خوبی و بدی که در آن چاشنی انتقام‌گیری موج می‌زند. جالب‌تر آنکه بیهقی دانسته یا ندانسته مسئله کدورت دل خلیفه را از سلطان محمود بیان کرده و این چنین در شکلی دیگر بر سرعت و شتاب داستان افزوده است؛

“امیر را نیک درد آمده بود که حسنک را قرمطی خوانده بود خلیفه. و با آن همه، وحشت و تعصب خلیفه زیادت می‌گشت اندر نهان نه آشکارا ...”(۱۲)

م) لحن

لحن نوشتاری بیهقی جدی است و در آن کمتر رگه‌هایی از شوخ طبعی دیده می‌شود و شاید این به آن خاطر است که او خویشتن را تاریخ‌نگاری منظم و دقیق می‌پندارد و به این نتیجه رسیده است که یک تاریخ نگار باید همانند خود تاریخ، جدی، دقیق و حتی بی‌رحم باشد.

این جدیت گفتاری و نوشتاری بیهقی در داستان حسنک وزیر به صورت دقیق و حساب شده‌ای رعایت می‌شود؛ یعنی این نگارنده قرن پنجم در جای جای داستان خویش، خود را ملزم می‌کند که هر طور هست رعایت انصاف را داشته باشد و این گونه توسط خوانندگان این تصنیف به بی‌عدالتی متهم نشود؛

“در تاریخی که می‌کنم، سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند.”(۱۳)

پس با این اوصاف، مشخص می‌شود زمانی که سخن از حکایت حسنک وزیر است و بیهقی آنچه را به عینه دیده بازگو می‌کند، این جدی بودن لحن و گفتار داستانی، در نهایت به سر می‌برد.

سخن آخر

به هر حال داستان حسنک وزیر یک داستان محض نیست، بلکه در دل خودش رگه‌هایی از تراژدی دارد و آن را می‌توان یک اثر تراژدیک نامید و از این حیث هم مورد بررسی قرار داد. پس بر همگان، بخصوص دبیران ادبیات واجب است که در کلاس درس خود به تمام جنبه‌های داستان توجه داشته و آن را با کنکاش بیشتری تدریس نمایند.(بر گرفته از سایت آفتاب)











پی‌نوشت‌ها:
۱- کتاب تاریخ ایران از استاد حسن پیرنیا
۲الی ۱۳- کتاب تاریخ بیهقی، بخش حکایت بر دار کردن حسنک وزیر

برگرفته از:http://khajavialireza.blogfa.com/post/43

نمونه سوال ادبیات تخصصی سوم






Rounded Rectangle: هوالمبين
نام :                                                               اداره آموزش وپرورش منطقه قهاوند                              تاريخ امتحان :
نام خانوادگي :                                      دبيرستان / مركزپيش دانشگاهي حضرت خديجه (س)                 مدت امتحان : 80 دقيقه  
نام پدر:                                                   امتحانات نوبت/ نيمسال اول  سال تحصيلي 87-86                    پايه : سوم علوم انساني 
شماره دانش آموزي                                           نام درس : ادبيات فارسي تخصصي                               تعداد صفحه : 2



 

 

 

 

 

 ادبیات تخصصی سوم


الف) معني ومفهوم شعر ونثر(6 نمره)                                                                                                                            بارم       

    معني بيت ها وعبارت هاي زير را بنويسيد.

   1- جهان پيش چشمش چو يك بيشه شد                                                                                                                      25/0

   2- بزّاز قفل را حيله كرد تا بگشاد.                                                                                                                              25/0                                                                                                                              

   3- ابراهيم خدايان شما را پاره كرده است.                                                                                                                  25/0

   4- بوسهل را صفرا بجنبيد.                                                                                                                                         25/0

   5- تنت بر تك رخش مهمان كنم.                                                                                                                                5/0                                                                                                                       

   6- كه چندين بپيچم كه اسفنديار                      مگر سر بپيچاند از كار زار                                                                    5/0

   7- بسوزند، چوب درختان بي بر                      سزا حود همين است مر بي بري را                                                       5/0

   8- بازرگاني را بود بسيارْ مال و او را فرزندان در رسيدند و از كسب و حرفت اعراض نمودند.                                    75/0                                                                                                                                                                           

   9- گردش زمان، عيش ربيع آن را به طيش خريف مبدّل نكند.                                                                                    75/0

   10- من خطا كرده ام و مستوجب هر عقوبت هستم كه خداوند فرمايد و لكن خداوند كريم مرا فرو نگذارد.                  1

   11- نه همين مي رمد آن نوگل خندان از من               مي كشد خار در اين باديه، دامان از من                                     1

ب) معني لغت (2نمره)

     معني لغت هاي مشخّص شده را بنويسيد.(هرمورد25/0)

   1- به نام نقش بند صفحه ي خاك                               2- چنان گرم در تيه قربت براند

   3- به بادافره اين گناهم مگير                                      4- در دكّان معد بود

   5- نمرود مر نديمان را گفت                                     6- دو قباله نبشته بودند                                                             2

   7- هردو دهاي تمام داشتند                                       8- يكي از دوستان كه در كجاوه انيس من بودي

ج) درك مطلب (4نمره)

1-     منظوراز «حامل وحي» و «سالار بيت الحرام» در بيت  زير چيست؟                                                                                  

          بدو گفت سالار بيت الحرام                          كه اي حامل وحي، برترخرام                                                              5/0

   2- در عبارت «پاي در ميان نهادي و پي بيرون بردي و به دست باز آوردي»، «پي بيرون بردن» كنايه از چيست؟           5/0

   3- در عبارت «اين خواجه كه مرا اين مي گويد،  مرا شعر گفته است» منظور از «مرا شعر گفته» چيست؟                        5/0                                                                                                                                                              

   4- درعبارت «دمنه گفت: شنزبه را بينم واز مضمون ضميراو تنسّمي كنم»، واژه ي « تنسّم » مجازاًًً به چه معنا ست؟        5/0

   5- با توجّه به متن داده شده به سؤالات زير پاسخ دهيد.

         يك شب تأمّل ايّام گذشته مي كردم وبر عمر تلف كرده  تأسّف  مي خوردم و سنگ سراچه ي دل به الماس آب

         ديده مي سفتم و . . . بعد از تأمّل اين معني، مصلحت آن ديدم كه در نشيمن عزلت نشينم و دامن صحبت فراهم

         چينم.

       الف- مقصود از «سنگ سرا چه ي دل به آب ديده مي سفتم.» چيست؟                                                                      5/0

       ب-عبارت كنايي «دامن از صحبت فراهم چينم» يعني چه؟                                                                                          5/0

   6- در مصراع «نكوهش مكن جرخ نيلوفري را» چرخ نيلوفري كنايه از چيست؟                                                              5/0

                                                                                                                                       ادامه ي سؤالات در صفحه ي بعد     

   7- در بيت زير منظور از «حوصله» چيست؟

           گر چه مورم ولي آن حوصله با خود دارم                 كه ببخشم، بود ار ملك سليمان از من                                    5/0                                                                  

 د) دانش هاي ادبي (3نمره)               

   1- تحميديّه در اصطلاح ادبي چيست؟                                                                                                                          5/0

   2- دو مورد از عناصر داستان را نام ببريد.                                                                                                                   5/0                                                                                                                                                            

   3- نوع نثركتاب هاي زير را بنويسيد.  

      الف- قابوس نامه                                       ب- تاريخ جهانگشا                                                                               5/0

   4- درون مايه ي غزليّات فخر الدّين عراقي چيست؟                                                                                                     5/0

   5-آرايه هاي ادبي را در بيت هاي زيرمشخّص كنيد.

      شبي برنشست از فلك برگذشت                      به تمكين و جاه از ملك برگذشت  

      ببيني تو فردا سنان  مرا                                    همان گرد كرده عنان  مرا                                                          

      نيك وبد، چون همي ببايد مرد                          خنك آن كس كه گوي نيكي برد                                                     1

      قمري ريخته بالم، به پناه كه روم؟                     تا به كي سركشي، اي سرو خرامان از من؟

  ه) خودآزمايي (4نمره)

1-     در مصراع «عذار افروز مه رويان افلاك»، منظور از مه رويان افلاك چيست؟                                                          5/0                                                     

2-     منظور از عبارت «كار و بار و حشمت ايشان برود» چيست؟                                                                                    5/0

3-     عبارت «مشتي رند را سيم دادند كه سنگ زنند» بيانگر چيست؟                                                                               1                                                                                                                  

    4-گاو، شير،كليله ودمنه نمايندگان چه شخصيّت هايي هستند؟                                                                                      1                                                                                  

5- معناي كنايي عبا رت هاي زير را بنويسيد                                                                                                                                                                            

   الف- بر باد نشاندن                                      ب- كمر خدمت بستن                                                                          1                      

ه) حفظ شعر (1نمره)

    بيت هاي زيررا كامل كنيد.

    1- اي گل خوش نسيم من .  .  .  .  .  .  .  .  .  .                    كز سر صدق مي كند .  .  .  .  .  .  .  .  .  .                                 5/0

    2- مردان  خدا پرده ي پندار  دريدند                             .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .                                 5/0                                                          

                                                                                                                                                                                                                                       

                                                             ـ                                   جمع نمره      20